-
چقدر سخته...!2
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 13:57
چقدر سخته وقتی منتظری تاکسی بیاد گورتو گم کنی بری دانشگاه(بگو آخه بچه نونت کم بود آبت کم بود بری دانشگاه خلاصه خودم با دستای خودم .خودمو تو دردسر انداختم با این دانشگا رفتن)عشقتو ببینیو پشت کنی تا رد شه تا تموم خاطرات بیان جلو چشمات. تا اون روزه بارونی بیاد جلو چشت که با آهنگ میلاد نور محمدی تو بارون کنار سد تو ماشین...
-
کثافت...!
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 22:45
1ماه نشده رفتم دانشگاه کارمون به حراست کشید پسره ی آشغال!
-
خنگه...!
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 10:28
پنجشنبه هفته پیش بود اون پسر 27ساله خنگه ی فلش داشت توش پره آهنگ تصویری جدید بود دوستم گفت بده ببرم بزنم کامپیوترم شنبه میارم برات... اونم نداد... طفلک ضایع شد. من گفتم گفت باشه بهت میدم... بسی حال کردم. داشتیم با همون دوستم که ضایش کرده بودو دختر خالش میرفتیم که دیدیم یکی از پشت داره داد میزنه فرنوش خانوم نگا کردیم...
-
عشق من...!
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 12:26
عشق من تولد 27سالگیت مبارک...! ایشالا جشن 120سالگیت...! با اینکه بامن نیستی و از یادت رفتم ولی من هنوزم به یادتم...!
-
دانشگاه...!
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 14:23
سلوم من اومدم! 1 اسفند رفتم برنامه دانشگامو گرفتم دیروزم واردش شدم. از 2تا 7 کلاس داشتم خیلی استرس داشتم ولی سختیش ی کلاس بود بعدن یخم آب شد هر روز کلاس دارم به غیر از چهارشنبه ها که اونم صبش میرم زبان که هیچی تا الان یاد نگرفتم. همه کلاسامم یا از 2تا7 یا 3تا 7 خلاصه که جاتون خالی خیلی حال میده اونایی که رفتن میدونن...
-
موهای عزیزم...!
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 21:33
موهام دراز بود 1سالم میموند میومد رو ک.و.نم دیروز رفتم آرایشگاه به آرایشگره ج.ن.ده گفتم یکم کوتاه کن چشمو باز کردم دیدم دراز ترینش از گردنمه! ای فشش دادم جلو موهامم همچین کوتا کرده اصن بسته نمیشه میریزم جلو چشمام!
-
ولنتاین....!
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 14:45
ولنتاین مبارک! امیدوارم هر سال عاشق تر از سال قبل باشین!
-
۲۲بهمن. ولنتاین...!
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 23:30
از اونجایی که ولنتاین نزدیکه توصیه میکنم کسایی که دوست پسر ندارن در 22بهمن حضور به عمل آورند با یکی دوست بشن ولنتاین ازشون بگیرن ولی خودشون چیزی ندن 26بهمن تموم کنن دوستی رو. ولنتاین من یادتون نره! منظورم کادوش بود هرکی نخره دعا میکنم سوسک شه بچسبه سقف نتونه بیاد پایین بخندم.
-
حالم خوبه...!
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 21:52
سلوم برو بکس! امروز رفتم دانشگاه ثبت ناممو کامل کردم! قراره از اول اسفندم کلاسامون شروع بشه! حالا دس دس دس ... بسه دیگه سبک بازی در نیارین! مامی میگه بزرگ شدی سبک بازی رو بذار کنار. امروز پسراشو دیدم فک کنم لازمه سبک بازی رو بیشتر کنم! نه شوخی کردم...!جدی نگیرین! اول بسم الله که رفتم تو با ی پسر دعوا کردم. البته دعوام...
-
چقدر سخته...!
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 21:09
خیلی سخته وقتی میبینم دوستام اشتباه های منو میبینن دردهایی که میکشم عذاب هایی که میکشم ولی براشون عبرت نمیشه! وقتی بهشون میگم نکونین منو ببینین میگن همه مثل هم نمیشن که ولی بعد ی مدت میگن کاش به حرفت گوش میکردیم.
-
حالم...!
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 21:22
حالم این روزا اصلن خوب نیست میخوام وبو حذف کنم. هر دفه که میام تمام خاطرات میان جلو چشمام بیشتر عذاب میکشم! خدا باعثشو لعنت کنه که با زندگیم بازی کرد!
-
انصاف...!
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 10:48
بخدا این انصاف نیس با زندگی یکی بازی کردن! این روزا حالم خیلی بده به خنده هام به چرتو پرتام نگا نکنین میخوام از خودم دور کنم ولی...! خیلی سخته وقتی میری خیابون ببیننت نگات کنن بگن این دختره همونیه که عکسشو نشونت دادمااااااااااااااااااا! انگار این دختره عکسه لختی انداخته! بابا این عکسه لباس دارم مو هامو میگی روسری سر...
-
...!!!
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 20:25
هر روز از خیالم میگذری...! لعنتی چی میخوای از جونم چرا گم نمیشی! . . . هنوزم بیادتم و عاشقت! اگه بفهمی نفهم!
-
ایرانسل...!
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 14:22
این ایرانسلم مارو به فاک داد! بس که اس داد خوشبختی در انتظار شماست! پس کو خوشبختی...؟
-
احساس این روزام !
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 13:22
حس میکنم کم کم بوی بهار میاد بوی تازگی بوی تازه شدن! تصمیم گرفتم تمام گذشتمو فراموش کنم چه خوب چه بد. احساس میکنم بزرگ شدم خیلی بزرگ که دیگه نباید بعضی کارای گذشتمو تکرار کنم. درست پشت سرم خیلی حرفا هست خیلی چیزا گفتن که من اصلن اون کارارو نکردم ولی به زور چسبوندن بهم و بقیه هم مهر تآییدشو زدن ولی باز خیالی نیس اگه...
-
خاطره هام...!
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 17:46
اردیبهشت 88 بود که باپسری آشناشدم اونموقع من اول دبیرستان بودم! بعد 2ماه که فهمید بهش وابسته شدم بهم گفت معتاده. تو این 2ماه که بهش وابسته شده بودم هرروز با هم بودیم یعنی دنبال ی فرصت بودیم که با هم باشیم رنگ ماشینش تابلو بود انقد با هم میرفتیم بیرون که فک میکردن نامزدیم مادر بزرگم و عمه هام میگفتن رسیدن شما به هم...
-
دلم گرفته...!
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 13:35
نمیدونم چرا امروز بد جور دلم گرفته! هی خدا کی این روزا میگذره؟ نمیدونم
-
زنیکه...!
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 13:08
امروز از کلاس در اومدم ی زنیکه ی خر اومده جلومو گرفته میگه دخترم موهاتو بذار تو رژتو کمرنگ کن سیاهی چشاتو پاک کن چادر سر کن نماز بخون بذار خدا بهت روزی بده. منم عین(بوق)وایستادم به حرف اون گوش کردم بعد یهو جوش آوردم گفتم برو کنار بابا زنیکه تو چیکار به من داری من روزی مو حواله کردم به تو. تو برو نمازتو بخون ما قرصشو...
-
امروزه من...!
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 21:03
امروز برا خودم خانومی شده بودم مامان از تعجب داشت شاخ در میاورد. منی که 11 به زور از خواب پامیشم امروز 8:30بیدار شدم! حالا دست دست... بسه دیگه جلف بازی در نیارین. برای صبحانه 2تا تخم مرغ با سبزی خوردم بعد زدیم pmc یکم قر دادیم گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم بیوفتیم به جون خونه برق بندازیمش ننمون از سر کار اومد نگه...
-
دیروز...!
جمعه 30 دیماه سال 1390 12:58
دیروز دیدم ی یارو انقد زنگ زده انقدر زنگ زده که دور از جون شما ک.و.نش پاره شده! چندتا هم اس داده بود! منم کنجکاو (فضول) که ی روز سر همین کارم سرمو بر باد میدم گفتم: u? اون:سلام. فرنوش جون خودتی؟ من:علیک. نه پس عممه! اون: میتونم ی چندتا سوال بپرسم؟ من:بفرما! اون: اسمتون چیه؟ من: الان خودت گفتی فرنوش خانوم! اون: آره ولی...
-
شوهر...!
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 22:20
وای خدا من چرا اینجوری شدم! بدجور زده به سرم که شوهر کنم ! دلیلش چی میتونه باشه؟ نمیتونم تنها بمونم؟ حلاکم؟ همه ی موارد!
-
۲۵ دی...!
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 12:51
۲۵دی کلاس داشتم به مامان گفتم بعده کلاس میرم خونه مامان بزرگ رفتم و با عمم رفتیم بیرون روز خوبی نبود هوس ساندویچ کردم با عمه رفتیم برا ناهار خریدیم . خیلی دلم میخواست با عشقم حرف بزنم یجورایی زده بود به سرم که حتمآباید باهاش حرف بزنم زنگ زدم کلی با هم حرف زدیم انگار منو نمیشناخت خیلی سرد حرف میزد برگشت گفت فرنوش من...
-
یاد گرفتم...!
دوشنبه 26 دیماه سال 1390 15:08
یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش تنها 2یا3 ماه بیشتر زنده نیست.... یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که به هم نمی رسند... یاد گرفتم که هرچه عاشق تر باشی خیانت بزرگتری می بینی.... یاد گرفتم که در عشق هیچ کس به اندازه ی من وفادار نیست.... و در آخر یاد گرفتم که هرچه عاشق تر باشی تنهاتری.... . . . . اینو...
-
تحقیر...!
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 07:58
خسته شدم از تحقیرای مادرم همه ی بد بختیا ی طرف طعنه زدن مامانم طرف دیگه هی بابا بسه دیگه. مادر من تا کی میخوای منو با دیگران مقایسه کنی بابا من همینم که هستم میتونم کمتر باشم ولی نمیتونم بیشتر ازین که هستم باشم. دیشب برگشته میگه بشین کنکورتو بخون فکر کردی حالا ثبت نامت کردیم سما همه چی تموم شد؟ بدبخت این بدون کنکوره...
-
شب برفی...!
جمعه 23 دیماه سال 1390 20:31
نم نم برف میاد! یاد داستان دخترک کبریت فروش میوفتم آخه چقد دوسش داشتم همیشه موقعی که برف میومد از مامان میخواستم داستانو بهم بگه! یاد بچگیام میوفتم تا برف میومد زور میکردم به بابام تا بریم کوچه بابام به اسرار من میرفت همین که میرسیدم کوچه میدوییدم و انقد حرف میزدمو شعر میخوندم تا بابا میگفت فرنوش خسته نشدی؟ منم نه!...
-
زی زی. پارمیدا.دیشب!
جمعه 23 دیماه سال 1390 14:57
وای چقد حال کردم با این حرف زی زی میگه:هرچی قر عشقیه زیر چادر مشکیه واما.....پارمیدا! چند وقتی بود با یکی از دوستام که خیلی خیلی دوسش دارم قهر بودم دیروز آشتی کردیم. حالا دست دست قر قر سوت آها آها آهاآها... بسه دیگه گولنجه چیه اونام شکست. . . . قضایارو از اونجایی شروع میکنیم که دیشب من خر کیف شدم ی لحظه . ی لحظه بد...
-
وقتی بهترین دوستت میشه بهترین دشمنت!
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 07:55
چند روز پیش پسری که همه جا آبرومو برده بود بهم زنگ زدو ازم حلالیت خواست! منم گفتم خیلی وقته بخشیدمش ولی سپردمش دست خدا . همه ی ماجرارو برام تعریف کرد ی دوست دارم خیلیم نه ولی صمیمی بودم باهاش اونم این پسررو بهم معرفی کرد و گفت پسره خوبیه و ازین جور ک.س شعرا خلاصه که ماهم ساده عکس دادیم به پسره همین که باهاش تموم کردم...
-
درد سر...!
شنبه 17 دیماه سال 1390 14:50
وای نه خدایا بازم درد سر چرا دست از سر کچل من بر نمیدارن تا میخوام خودمو عوض کنم ازون حالو هوا بیام بیرون درد سرا شروع میشن. وای نه خدا دیگه اعصابشو ندارم هر روز سر درد درگیری آبرو ریزی بسه دیگه.
-
...!!!
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 12:29
آقا من موندم مامی میگه موهاتو کوتاه نکن مد نیست بافت آفریقایی کن منم میخوام امویی کوتاه کنم تیکه های صورتی بندازم روش تو دو راهی گیر کردم بعضی وقتا میگم کوتا نمیکنم بعضی وقتام میگم کوتا میکنم. کلآ گیر کردم!!!
-
ی سوال ...؟؟!!!!؟؟
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 13:34
چرا میگن کریسمس نمیگن کسیمس؟