ی7خط روزگار درعین سادگی

دختری که اول بوس بر لبت زد دلیل بر خراب بودنش نیست!

ی7خط روزگار درعین سادگی

دختری که اول بوس بر لبت زد دلیل بر خراب بودنش نیست!

تو دوراهی گیر کردم (2)

دیروز رفتم خونه مادر بزرگم  قرار بود شب مامان و بابام بیان برا شام  من از ظهر رفتم عصر تقریبآساعت45/5بود که گوشیم زنگ خورد دیدم خودشه گفت کجایی گفتم خونه مادر بزرگم میدونه من با مادر بزرگ و عمه هام راحتم گفت تا 15دقیقه آماده شو میام دنبالت! آخه میشه تو 15دقیقه آماده شد؟ خوب آرایش نکن  به موهات مدل نده آخه مگه میشه؟هیشکیم نه من!  

خلاصه بامصیبت آماده شدم خوبه حالا بهش گفتما 1ساعت قبل بهم بگو. 

اومد دنبالم بارونم میبارید چجوری یکم با هم حرف زدیم گفت دیشب اون حرفا چی بود میزدی گفتم واقعیته دستمو گرفت بوسید گفت نمیذارم کسی تورو ازم بگیره . 

یعنی راسته؟ من باید حرف کیرو باور کنم گیر کردم نمیدونم کی راست میگه کی دروغ

ای خدا دلگیرم ازت!

ای خدا ازت خیلی دلگیرم کلی سوال دارم همش بی جواب مونده به خدا این سوالا دارن دیوونم میکنن همش چرا چرا.....   . 

ی چنتایی که تو ذهنمه میگم بقیشم بعدآمیگم. 

خدایا مگه نمیگن عشق مقدسه باید جلوش زانو زد؟ پس چرا خیلیا مثل ی توپ باهاش بازی میکنن؟ مثل ی بچه ای میمونه که واسش اسباب بازی بخری 2 روز بعد از چشش بیوفته. 

چرا خدایا! چرا دل آدمات از سنگ شده؟ چرا کسی بویی از آدمیت نبرده؟ چرا اونایی که عشقشون واقعیه باید بسوزن به پای  کسای دیگه؟چرا تا کسی میفهمه طرفش عاشقشه میخواد با دل طرف بازی کنه؟  

اینجاس که باید بگم عشقم ازت خسته شدم.دیشب یکی از فامیلاشون که ی زمانی باهم دوست بودیم اون مارو به هم معرفی کرده بود اس ام اس داد اولش نشناختم بعد که خودشو معرفی کرد ی چنتا اس به هم دادیم. 

پرسید الآن با کی هستی منم گفتم که با همین فامیلشونم گفت بهم اعتماد داری گفتم آره! آخه خداییش خیلی کمکم کرده هوامم خیلی نگه میداره. 

چی بگه خوبه؟؟ گفت فرنوش فراموشش کن اون تورو دوست نداره فقط میخواد بازیت بده!  ی بغزی گلومو گرفت انگار داشت خفم میکرد حرفاش کاراش طوری رفتار میکرد انگار واقعآدوسم داره عاشقمه  بهش اس دادم خوابی؟ گفت نه!دوسم داری؟ حالت خوبه میدونی چی داری میگی؟آره خوبم جوابمو بده؟خوب معلومه خره این چه حرفیه! نه دوسم نداری یعنی از اولم نداشتی منو مثل عروسک خیمه شب بازی به بازی گرفتی خودتم خوب میدونی راسته پس انقد ادای آدم عاشقارو در نیار دستت برام رو شده. باز خواب زده به سرت نمیدونی چی داری میگی. اتفاقآ هوشیارم الان میدونم چی دارم میگم انگار قبلنا خواب بودم یادته وقتی گذاشتی رفتی !نفرینت نکردم  گفتم امیدوارم هرجا که هستی با هرکی که هستی خوش باشی بعد ی ماه برگشتی گفتی فرنوش غلط کردم بیا از اول شروع کنیم میتونستم قبول نکنم ولی انقد دوست داشتم عاشقت بودم بدون هیچ چونو چرایی قبول کردم ولی تو همش فکرت فریب دادن من بود. 

عشق من مقدسه عشق تو... . 

خدایا سخته هم من میدونم هم تو خدایا کمکم کن کمک کن برا همیشه فراموشش کنم. 

خدایا بهم قدرت نه گفتنو بده که عشقمو به کسی ندم که بازی بگیره به یکی بدم که چیزی از عشق بفهمه. 

الان میفهمم چقد هوامو داری خیلی جاها خیلی چیزارو بهم ثابت کردی ولی من چشای کورمو باز نکردم ببینم. 

خدایا عاشقتم میدونم کسی جز خودت لایق این عشق نیست!  

امروز دیدمش!!!

عیدتون مبارک ببخشید من یکم با تاخیر گفتم به هر حال گفتم. 

دیشب تقریبآساعت۳۶/۱۰بودکه بد جور هواشو کردم میخواستم برم ببینمش ولی موقعیت نبود پاچه میگرفتم در حد تیم ملی. 

داداشم که 6سال داره هی گیر میداد به من منم که اعصاب نداشتم گرفتم ی دل سیر کتکش زدم  دعوا شروع شد مامان از ی طرف فش میداد بابا از ی طرف نصیحت خلاصه که دیشب کلی گریه کردم. 

امروز صب قرار بود برم واسه فردا لباس بخرم به دلیل اینکه با هیچ کدوم حرف نمیزنم نرفتیم بیرون فردام عروسی نمیرم. 

صب زنگ زد خواب بودم بیدار شدم براش اس دادم فداش بشم اون خونش که تو کوچه ی ما بودو بعد چند سال بالاخره داد اجاره. 

دوستم ازم پول قرض گرفته بود رفتم که اونو بگیرم اومد دنبالم با هم رفتیم فداش بشم ماشینشو عوض کرده مبارکش باشه ولی مردم روز به روز پیش رفت میکنن این پس رفت میکنه به هر حال پول خودشه اختیارشو داره. 

امروز که پیشش بودم احساس کردم خیلی دوسش دارمو نمیتونم ازش جداشم با اینکه ی بار دلمو شکونده. 

عاشقانه میپرستمت ای زیبا ترینم!!!

تو دو راهی گیر کردم...

دیروز عصر با مامی رفتیم بیرون فکرم همش پیش اون بود کاش ببینمش ولی ندیدم ی مجله خانواده سبز گرفتیم یکم چرخیدیم  بعد اومدیم خونه 15 دقیقه بود که رسیده بودیم فکرش داشت دیوونم میکرد  با مجله خودمو سرگرم کردم ولی این فکره لامصب از سرم بیرون  نمیرفت دلم ی جور میشد انگار قرار بود ی اتفاقی بیفته گوشیم رو سایلنت رو مبل کنارم بود  زود زود نگاش میکردم ولی خبری نبود بیخیال گوشی شدم کم کم داشت اعصابمو تخمی میکرد مجلرو خوندم تموم کردم  ی لحظه به گوشی نگا کردم دیدم ی تماس بی پاسخ دارم زیاد اهمیت ندادم گفتم دوستای خنگم هستن دارن پیشوازمو گوش میدن  مشتاق شدم ببینم کیه دکمه ی مشاهدرو زدم وای خدا باورم نمیشه انگار ی پارچ آب یخ ریختن روم دست و پام سست شدن فشارم افتاد یخ کردم داشتم بال در میاوردم یعنی برگشته؟؟؟ وبمو خونده؟؟؟هزارتا فکرو خیال دیگه. 

 

آره خودش بود  بهم پیشنهاد دوباره ی دوستی داد منم قبول کردم دیشب کلآ اس بازی کردیم نمیدونم ولی اون حس و حال همیشگی رو ندارم انگار همون فرنوشی نیستم که واسه برگشتنش لحظه شماری میکردم. 

نمیدونم چرا اینجوری شدم انگار بودو نبودش برام فرقی نداره توی 2راهی گیر کردم نمیدونم برا همیشه بمونم باهاش یا کلآcutکنم میخوام اوله راهی تکلیف هر 2مونو روشن کنم تا مشکلات گذشته پیش نیاد ولی نمیدونم چجوری!!!!

اجازه!!سوال دارم؟؟

ی سوالی هست که ذهنمو خیلی مشغول کرده شب تا صب نخوابیدم راجبش فک کردم ولی به جایی نرسیدم انقد ساعت و نگا کردم تا اینا وقتشون بشه برن بیام اینجا جوابشو از شما ها بپرسم. چرا تا به کسی میگی عشقتو ثابت کن همرو خلاصه میکنه تو این250گرم گوشته؟؟ نه واقعآچرا خیلی دوس دارم دلیلشو بدونم. 

 

آخه بدبختی اینجاس تا گوشترم میدی میگن جنده ای و همه جا جار میزنن که آقا ما فلانی رو کردیم انگار میخوان مدال بندازن دور گردنشون. بگو آخه بی ناموس یکی با خواهر خودت این کارو کنه چیکار میکنی؟ همین توء بی شرف شلوارشو در میاری. فک کن هرکی ی شلوار در بیاره چه خر تو خری میشه!!!! 

 

بهشونم میگی راه های دیگم هست واسه ثابت کردن یا پاشونو میکنن تو ی کفش که الا و بلا همین یامیگه ی راهشو تو بگو میگی دست ننه باباتو بگیر بیا خواستگاری پیش همه عشقتو ثابت کن یارو تفره میره یا میگه موقعیت ندارم یا میگه اونو نشون بده(250گرم گوشتو)ببینم سایزت با من میخوره 

ای بابا مگه تو سایز شناسی؟ دور از جون مال خر که نیست مال آدمه!! 

از یه فرسنگی سینه ی آدمو اندازه میگیرن آخه بگو نونت کمه آبت کمه چرا انقد به مغزت فشار میاری 4ساعت تجلیل و تحلیل میکنی آخرم سایز85رو میگه50 از همون اولم میومد از خودم میپرسید راستشو میگفتم اصلآخجالت نمیکشم خیلیم رکم و راحت حرفامو میگم دوس ندارم پشت سر طرف حرف بزنم حتی اگه ازم بدش بیاد. بلاخره ی چیزایی تو ذات آدماس دیگه نمیشه کاریش کرد!