-
این روزهای من...!
شنبه 10 دیماه سال 1390 14:23
این روزا حالم خیلی بده طوری که دارم همرو از خودم دور میکنم و خیلیارم دور کردم. از روزی که خبر مرگ خواهر دوستمو دادن و جدایی کلآ تو خودمم همش به این فکر میکنم چرا خدایا کسی که انقد عاشق و معشوق بود به این راحتی عشقشو کشت. چرا کسی که میخواد زندگی کنه حق زندگی کردنو ازش میگیری یکی که نمیخواد زندگی کنه زنده نگهش میداریو...
-
هفتم...!
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 20:22
فردا هفتم همون خواهر دوستمه که گفتم هنوزم تو شکم بخدا. 28شهریور عروسیش بود با دوستام رفتیم خداییش تا بحال همچین عروسی ندیده بودم خیلی خوش گذشت کلی رقصیدیمو حال کردیم کسی چیزی نمیگفت. بایارو دوست بود ازین عاشقو معشوقا یارو معتاد بود شیشه میکشید خودش کلی دوست زن داشت اونوقت به زنش شک کرده بوده که درست 28 آذر طرف صب...
-
چند روز
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 23:19
ی چند روزی میشه حالم اصلآ خوب نیست دوست صمیمیم خواهرش مرده 2 کوچه از ما پایین ترن آخه خواهرش 23سال داشت نمیدونین چه وضعیه خونشون بیشتر از این نمیتونم حرف بزنم این چند روز همش میریم خونشون گریه میکنم سر درد میشم ی وقت دیگه میام کامل توضیح میدم.
-
من. دوستم. مهدیس
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 13:18
این روزا خیلی برام سخت میگذره ولی میگذره عشقم میدونم من زود فراموشت شدم ولی تو از یاد من نمیری هر روز که میگذره فراموشت میکنم ذره ذره از وجودم کم میشه میدونم ی روز به حرف من میرسی که همه دارن دروغ میگنو حسودیمونو میکنن میدونم ی روز بر میگردی شاید چند روز دیگه شاید 1ماه دیگه شایدم 1سال دیگه ولی اون روز من دیگه نیستم...
-
درد دارم...!
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 14:46
درد خودمون کم بود این درد پ ر ی و دم بهش اضافه شد ای خدا آخه اینا چه درداییه دادی به ما زنا. مردام فقط بلدن بکنن اونم 1000 بار میکوبن سره آدم . ما بد بخت زنا ی هفته قبلش درد میکشیم ی هفته خودش ی هفتم بعدش تا میایم یکم خودمونو جمو جور کنیم باید واسه ماه بعد آماده شیم. مخصوصآ من که پ ر ی و د شدنی پاچه میگیرم بیا و ببین...
-
دوسش دارم...!
شنبه 19 آذرماه سال 1390 15:28
بخدا دوسش دارم هرچی به روی خودم نمیارم میگم بیخیال کس ننش گوره ددش نمیشه آخه بیشرف بی شخصیت چرا انقد به حرف مردم گوش میدی ی بار به حرف من گوش نمیدی چرا فکر میکنی همه دوستتن من دشمنت؟ اون فامیلشون بود که گفتم مارو با هم آشنا کرده! چند وقت پیش بهم اس داد گفت چه خبر؟ منه خرم بهش گفتم میخواد بیاد خواستگاریم. گفت به...
-
دوستم!
شنبه 19 آذرماه سال 1390 14:42
ی دوست دارم از اول راهنمایی باهاش دوستم پیارسال عروسیش بود رفتیم کلی رقصیدیم کلی هم خوش گذشت امسال حامله شد 2شنبه نی نیش به دنیا میاد از اونجایی که قراره به من خاله بگه اسمشو من انتخاب کردم. شوهرش گفت پس نظره من مهم نیست منم گفتم شما کارتونو کردین اسمشم با من. دختره منم اسمه ماهک و براش انتخاب کردم خوبه؟ واسه دوستم...
-
پانی...!
شنبه 19 آذرماه سال 1390 14:29
پانی آخه چرا عزیزم چرا انقد حرص میدی میایم یکم تو دنیای مجازی حال کنیم میرینی به آدم باز چت شده تورو خدا زود تر برگرد منتظر آدرس جدیدتما!!!!!!!!! باچه؟
-
مو!
شنبه 12 آذرماه سال 1390 22:07
آقا زده به سرم عید برم موهامو مدل امویی کوتاه کنم تیکه های صورتی بندازم روش مامان گیر داده تیکه صورتی روی موهای خرمایی زشت میشه یا نسکافه ای یا شکلاتی رنگ کن موندم کدومش خوب میشه آخه خودمم دلم میخواد تقریباخاکستری رنگ کنم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 10:15
-
عکس!
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1390 20:04
میخوام عکسمو بذارم ولی بدلیل برخی سوء استفاده ها منصرف میشم. آدم باشین بذارین بذارم شوهر زود پیدا شه هرکی عکسمو برداره نفرینش میکنم!
-
آگهی...!
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 22:40
این جانب فرنوش 19 ساله احساس میکنم داره از وقته ازدواجم میگذره و منحرف میشم بدین ترتیب دربه در دنبال شوهر میگردم. عاشق خوندنم و آخر ی روز میخونم قول میدم. اگر شوهرم خواننده باشه که عالی میشه با هم میخونیم. عاشق تفریحم و سفر. آرایش کردنو خیلی دوست میدارم. و......... . هرکی قصد ازدواج داشت تو کامنت شمارشو همراه با اسمو...
-
تسلیت برای ماه محرم.
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 21:34
به همتون تسلیت میگم این ماه محرمو. این روزای محرم که میشه حال و هوام عوض میشه یعنی ازین رو به اون رو میشم خیلی دوس دارم این ماهو چون بدون هیچ بهونه ای میتونم سیر گریه کنم و خودمو خالی کنم. من هر چقدم بد باشم و آشغال باشم برا امام حسین خیلی ارزش قائلم و عاشقشم. همینجا میگم خدایا به خاطر این روزا گریه ی همرو ببین و هرکی...
-
پارمیدا و رها.
شنبه 5 آذرماه سال 1390 21:07
پارمیدا جون بهت تبریک میگم ایشالا به پای هم پیر بشین 7.8 تا بچه ی قدو نیم قد بیارین منم بشم زن داییشون خوب چیه؟ چرا اونجوری نگام میکنی راست میگم دیگه حالا میبینی کاری میکنم با پای خودت بیای خواستگاریم واسه داداش سینات. رهاااااااااااااااااااا ای رهااااااااااااااااااااااااااااا از دست تو من چیکار کنم پیرم کردی.. خداییش...
-
چند وقتیه زده به سرم...!
شنبه 5 آذرماه سال 1390 21:02
آقا ی چند وقتیه زده به سرم برم تست صدا بدم عاشق خوندنم حتی به خاطرش حاضرم هنجرمم عمل کنم. نمیدونید که حموم میرم 2ساعتی که تو حمومم کنسرت زنده اجرا میکنم طوری که مامی میاد میگه فرنوش جون عمت بسه سرمون رفت. روم به باغ گل رز wcام میرم میخونم خلاصه همه جا میخونم خوب چیکار کنم استعدادی جز پسر بازیو خوانندگی ندارم. بعد اینا...
-
داغونم...!
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 11:29
این چند روز خیلی داغونم نمیدونم کی راست میگه کی دروغ فکرم همش مشغوله پر از چراها خوراکم شده آهنگهای مرتضی پاشایی. نه با کسی حرف میزنم نه چیزی انگار همون فرنوشی نیستم که انقدر میخندیدمو حرف میزدم که همه میگفتن خوش بحالت که هیچ غمی نداری ولی نمیدونستن دریای غمم به روم نمیارم ولی حالا دیگه بریدم تا کی فیلم بازی کنم تا کی...
-
تو دوراهی گیر کردم (2)
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 09:48
دیروز رفتم خونه مادر بزرگم قرار بود شب مامان و بابام بیان برا شام من از ظهر رفتم عصر تقریبآساعت45/5بود که گوشیم زنگ خورد دیدم خودشه گفت کجایی گفتم خونه مادر بزرگم میدونه من با مادر بزرگ و عمه هام راحتم گفت تا 15دقیقه آماده شو میام دنبالت! آخه میشه تو 15دقیقه آماده شد؟ خوب آرایش نکن به موهات مدل نده آخه مگه میشه؟هیشکیم...
-
ای خدا دلگیرم ازت!
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 07:52
ای خدا ازت خیلی دلگیرم کلی سوال دارم همش بی جواب مونده به خدا این سوالا دارن دیوونم میکنن همش چرا چرا..... . ی چنتایی که تو ذهنمه میگم بقیشم بعدآمیگم. خدایا مگه نمیگن عشق مقدسه باید جلوش زانو زد؟ پس چرا خیلیا مثل ی توپ باهاش بازی میکنن؟ مثل ی بچه ای میمونه که واسش اسباب بازی بخری 2 روز بعد از چشش بیوفته. چرا خدایا!...
-
امروز دیدمش!!!
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 13:48
عیدتون مبارک ببخشید من یکم با تاخیر گفتم به هر حال گفتم. دیشب تقریبآساعت۳۶/۱۰بودکه بد جور هواشو کردم میخواستم برم ببینمش ولی موقعیت نبود پاچه میگرفتم در حد تیم ملی. داداشم که 6سال داره هی گیر میداد به من منم که اعصاب نداشتم گرفتم ی دل سیر کتکش زدم دعوا شروع شد مامان از ی طرف فش میداد بابا از ی طرف نصیحت خلاصه که دیشب...
-
تو دو راهی گیر کردم...
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 19:35
دیروز عصر با مامی رفتیم بیرون فکرم همش پیش اون بود کاش ببینمش ولی ندیدم ی مجله خانواده سبز گرفتیم یکم چرخیدیم بعد اومدیم خونه 15 دقیقه بود که رسیده بودیم فکرش داشت دیوونم میکرد با مجله خودمو سرگرم کردم ولی این فکره لامصب از سرم بیرون نمیرفت دلم ی جور میشد انگار قرار بود ی اتفاقی بیفته گوشیم رو سایلنت رو مبل کنارم بود...
-
اجازه!!سوال دارم؟؟
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 07:25
ی سوالی هست که ذهنمو خیلی مشغول کرده شب تا صب نخوابیدم راجبش فک کردم ولی به جایی نرسیدم انقد ساعت و نگا کردم تا اینا وقتشون بشه برن بیام اینجا جوابشو از شما ها بپرسم. چرا تا به کسی میگی عشقتو ثابت کن همرو خلاصه میکنه تو این250گرم گوشته؟؟ نه واقعآچرا خیلی دوس دارم دلیلشو بدونم. آخه بدبختی اینجاس تا گوشترم میدی میگن...
-
دلم گرفته!!!
شنبه 21 آبانماه سال 1390 18:23
امروز هوا گرفته بود تو خونه تنها بودم همه رفته بودن سرکار یدفه رعدو برق زدتمام خاطرات اومد جلو چشم انگار منتظر رعدو برق بود ی لحظه نمیدونم چی شد اشکم اومد با خودم گفتم چرا واقعآچرا ترکم کرد؟چرا تنهام گذاشت؟چرا تا بهش نگفته بودم دوست دارم ولم نکرده بود تا گفتم ولم کرد!! هزارتا چرتو پرت دیگه خلاصه که یکم با خودمون خلوت...
-
معرفی خودم.
جمعه 20 آبانماه سال 1390 18:42
سلام!!!!! من فرنوشم 19سال دارم واین اولین تجربمه که تو بلاگ اسکای وب میسازم قبلآتو بلاگفا میساختم و تشکر میکنم از دوست عزیزم پارمیدا که خیلی کمکم کرد. دوستون دارم تا بعد